کد مطلب:276825 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

روایات مربوط به سفیانی دوم
اكنون برای شناخت سفیانی دوم و پی بردن به خباثت ذاتی و ناپاك بودن وی، به احادیثی كه از پیشوایان بزرگوار اسلام رسیده است توجه فرمائید:

1- در حدیثی كه«حذیفة بن الیمان» درباره ی خروج سفیانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نموده، چنین آمده است كه رسول خدا از فتنه و آشوبی كه میان مردم مشرق و مغرب پدید می آید سخن به میان آورد و آن فتنه را متذكر گردید، و آنگاه فرمود:



[ صفحه 72]



در اثنائی كه اهل مشرق و مغرب بهم در افتاده و سرگرم كشمكش و درگیری هستند بناگاه سفیانی از وادی یابس، بر آنها خروج می كند و بر آنان حمله می برد تا اینكه وارد «دمشق» می شود آنگاه دو لشكر فراهم نموده یكی از آنها را بطرف مشرق می فرستد و دیگری بسوی مدینه گسیل می دارد.

چون قسمتی از لشكریان او به سرزمین بابل (یعنی عراق) از شهری كه جزء سرزمین لعنت شده است- یعنی بغداد- می رسند بیش از سه هزار نفر را به قتل می رسانند و متجاوز از صد زن را مورد تجاوز قرار می دهند، و سیصد نفر از بزرگان بنی عباس را می كشند. [1] و لشكر سفیانی را تعقیب می كنند تا به آنها می رسند و تمام آنها را به قتل می رسانند، و اسیران و آنچه را كه به غارت برده اند، از آنان باز پس می گیرند.

اما لشكر دوم سفیانی به مدینه رفته و مدت سه شبانه روز دست به تاراج و غارت می زنند و آنگاه متوجه مكه می گردند و چون به سرزمین «بیداء» كه جائی است ما بین مكه و مدینه رسیدند، خداوند جبرئیل را می فرستد و می فرماید برو و آنها را نابود كن، جبرئیل هم می آید و با پای خود ضربتی به زمین می زند و خداوند به وسیله ی آن ضربت آنها را به زمین فرو می برد، و كسی از آنها باقی نمی ماند مگر دو نفر ازقبیله «جهینه». [2] و این است آن وحشتی كه خدای تعالی در قرآن كریم فرموده است:(و لوتری اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قریب) [3] .



[ صفحه 73]



2- در حدیث دیگری كه از مولای متقیان امیرمومنان علیه افضل التحیه و السلام درباره ی نام و نسب سفیانی، وارد شده چنین آمده است:

فرزند «هند» جگر خوار از جائی بنام «وادی یابس» یعنی، بیایان خشك و بی آب و علف، خروج كند. او مردی است میانه قامت، و با صورت خشن، بدشكل و بد قیافه و دارای سری بزرگ و آبله روست. چون او را ببینی گمان می كنی «اعور» است (یعنی یك چشم)، و یا یك چشم او چنان ریز و تنگ و نابیناست كه انسان خیال می كند یك چشم است) نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفیان است. او می آید تا به ارض- ذات قرار و معین- یعنی سرزمین هموار و پر آب می رسد و بر منبر قرار می گیرد. یعنی كرسی ریاست را اشغال می كند. [4] .

درباره ی سرزمین «هموار و پر آب» بعضی گفته اند كه مقصود از آن «دمشق» می باشد، اما بعضی از احادیث وارد شده كه سرزمین هموار نجف و كوفه، و مراد از «معین» یعنی پر آب، فرات است. [5] .

ولی ظاهرا دمشق صحیح تر است، زیرا مطابق بسیاری از روایات وارده «دمشق» محل اصلی فرمانروائی سفیانی است كه آن را با یك كودتا اشغال می كند و سپس به تسخیر جاهای دیگر می پردازد و بعید هم نیست كه مقصود از سرزمین هموار و پر آب، نجف اشرف باشد، زیرا همانطوری كه در حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد، حدود تعدی و تجاوز سفیانی بعد از شامات، عراق می باشد، و مخصوصا با بغض و عداوت و كینه ای كه با دوستان اهل بیت علیهم السلام دارد، تمام همت او كشتن شیعه، و قتل و غارت و خونریزی در نجف اشرف است.

3- در یكی از خطبه های منسوب به امیرالمومنین علیه السلام درباره ی رفتار زشت و ناستوده ی سفیانی و جنایات وحشتناكی كه مرتكب می شود چنین آمده است:

«سفیانی» بخاطر بغض و كینه و عداوتی كه با آل محمد صلی الله علیه و آله دارد، هر كسی را بیابد كه نام او محمد و علی و حسن و حسین و جعفر و موسی و فاطمه و زینب و مریم و خدیجه و سكینه و رقیه باشد به قتل می رساند، تا جائی كه حتی گماشتگان خود



[ صفحه 74]



را به شهرها می فرستد و بچه های كوچك و اطفال خردسال را پیش او جمع می كنند و او دستور می دهد تا روغن زیتون به جوش آورند و آن بچه های كوچك به او می گویند: اگر پدران ما به تو مخالفت ورزیدند گناه ما چیست؟ و او اعتنا نمی كند و هر كسی كه آن نامها را داشته باشد می جوشاند، سپس بطرف كوفه حركت می كند و در میان شهر، همچون چهار پایان به گردش می پردازد و همانگونه كه با اطفال رفتار نمود. با دیگران هم بهمان نحو رفتار می نماید، و هر كس كه نام او حسن و یا حسین و امثال آن باشد بر دروازه به دار می آویزد... [6] خطبه طولانی است.

4- در ذیل حدیثی كه «جابر» از امام باقر علیه السلام درباره ی سفیانی نقل نموده چنین آمده است:

«فاول ارض تخرب ارض الشام، یختلفون عند ذلك علی ثلاث رایات: رایة الاصهب، و رایه الابقع، و رایه السفیانی، فیلتقی السفیانی بالابقع فیقتتلون و یقتله السفیانی و من معه و یقتل الاصهب، ثم لایكون له همه الا الاقبال نحو العراق، و یمر جیشه بقرقیسا، فیقتتلون بها، فیقتل من الجبارین ماه الف، و یبعث السفیانی جیشا الی الكوفه، وعدتهم سبعون الفا، فیصیبون من اهل الكوفه قتلا و صلبا و سبیا». [7] .

نخستین سرزمینی كه- از غرب- خراب می شود، سرزمین شام است. در آنجا سه پرچم مختلف با هم كشمكش خواهند داشت، پرچم اصهب، پرچم ابقع، و پرچم سفیانی. پس سفیانی با ابقع درگیر می شود و او با تمام یارانش می كشد و سپس اصهب را با پیروان می كشد، آنگاه هدفی ندارد جز اینكه به عراق برود- و به همین سبب رهسپار عراق می گردد- و در مسیر راه سپاهیانش به قرقیسا می رسند و در آنجا جنگی سخت به راه می اندازد كه صد هزار نفر از ستمگران در آن كشته می شوند، بعد از آن، سپاهی بسوی كوفه گسیل می دارد كه تعدادشان هفتاد هزار نفر می باشد، و آنها مردم كوفه را می كشند و به دار می زنند و اسیر می گیرند.

5- در حدیث دیگری كه محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام در وصف سفیانی نقل نموده



[ صفحه 75]



چنین آمده است:

«السفیانی: احمر، اشقر، ارزق، لم یعبدالله قط، و لم یر مكه و لاالمدینه قط، یقول: یا رب ثاری و النار، یا رب ثاری و النار» [8] .

سفیانی چهره ای گلگون، چشمانی كبود، و موهائی زرد دارد، هرگز خدا را نپرستیده، و هرگز مكه و مدینه را ندیده است، پی در پی بانك می زند خدایا! وانگهی اول انتقام وانگهی آتش.

6- در حدیثی كه «عمر بن یزید» از امام صادق علیه السلام در وصف سفیانی روایت نموده چنین آمده است:

«انك لو رایت السفیانی اخبث الناس، اشقر، احمر، ارزق، یقول: یا رب یا رب یا رب ثم للنار، و لقد بلغ من خبثه انه یدفن ام ولد له و هی حیه، مخافه ان تدل علیه». [9] .

اگر سفیانی را ببینی او را پلیدترین مردمان می یابی، كه چهره ای گلگون- سرخ و سفید، چشمانی كبود، و موهائی زرد دارد، پیوسته می گوید: خدایا! خدایا!انتقام وانگهی آتش. یعنی: آتش می پذیرم و سازش نمی پذیرم- او به اندازه ای خبیث است كه همسر و مادر بچه هایش را زنده به گور می كند تا مخفیگاهش را به كسی نگوید!

درباره ی سفیانی و جنایات بی نظیری كه در طول دوران حكومتش در شام و عراق و مدینه مرتكب می شود، روایات بسیار زیادی وارد شده كه ما به ملاحظه اختصار از همه ی آنها صرف نظر نموده و به همین مقدار اكتفا می كنیم. و خوانندگان عزیز را به كتابهائی مفصل، از قبیل «بحارالانوار» و اكمال الدین صدوق، و غیبت شیخ طوسی، غیبت نعمانی و امثال آن ارجاع می دهیم.


[1] از اين جمله معلوم مي شود كه در آن موقع حكومت عراق را به دست بني العباس است گر چه ما آنها را بنام و نشان نمي شناسيم و سلسله ي نسبي حكام جائر بغداد را كه نسبشان به «عباس بن عبدالمطلب» مي رسد و بر عراق فرمانروائي مي كنند نمي دانيم.

سپس مانند سيل خروشان بسوي كوفه سرازير مي گردند، و اطراف و حوالي آنجا را ويران مي سازند و سپس از آنجا بيرون رفته و متوجه شام مي شوند كه لشكري با پرچم هدايت از كوفه بيرون مي آيد **زيرنويس=ظاهرا منظور از اين لشكر هدايت، همان سپاهيان سيد حسني است چه آنكه آنها هستند كه در آن موقع بخاك عراق وارد شده و كوفه را محل استقرار خود قرار داده اند.

[2] بحارالانوار ج 52 ص 187 - 186.

[3] «و اي كاش مي ديدي هنگامي را كه [كافران] وحشت زده اند [آنجا كه راه] گريزي نمانده است و از جايي نزديك گرفتار آمده اند (سوره ي سباء آيه ي 51).

[4] بحارالانوار ج 52 ص 205 و بشارة السلام ص 46 ط موسسه آل البيت.

[5] بشارة الاسلام ص 46.

[6] بشارة الاسلام ص 219 و الزام الناصب ج 2 ص 199.

[7] بحارالانوار ج 110 51 ح 105 و غيبت نعماني ص 279-280 باب 14 ح 67.

[8] بحارالانوار ج 52 ص 254 ح 146 و غيبت نعماني ص 306 باب 18 ح.

[9] بحارالانوار ج 51 ص 205 ح 37 و اكمال الدين ج 2 ص 365.